مسئولان درکشور من چه میکنند ؟!
باور کنید قصدم سیاهنمایی نیست ، انعکاس واقعیات است ...
خطابم آن انسانهای محترمیاست که اکنون دارند برای ما خط مشی تعیین میکنند و راه و روش درست زندگی کردن و شاد بودن و بندهی مخلص خدا بودن را به ما میآموزند ...
تاکنون چند بار به خیابانهای شهرهایمان پا گذاشته اید ؟
بدون مأمور و محافظ و بادیگاردهای گردن کلفت چند بار به میان مردم کوچه و بازار رفته اید ؟!
چند بار خواستید با پابرهنههایی که خودتان تعریفشان کرده اید به درددل بنشینید و زخم دل آنها را از نزدیک مشاهده کنید ؟!
شادی یک ملت به شادی همه عناصر و عوامل و ساختار اجتماع برمیگردد . زمانی که خنده حرام است ، زمانی که رنگ سیاه حاکم است ، زمانی که موسیقی مطرود است ، زمانی که هنرمند و ورزشکار مفلوک است ، زمانی که هر روزمان سوگواری و حاکی از اخبار مرگ و لعنت و مرده باد و نفرین و بی شعوریهای فرهنگی ست ...
و زمانی که در رسانههای حکومتی جز تهدید و تحدید و انعکاس و انتشار هراس و کینه و ریا و تزویر چیز دیگری به مردم تجویز نمیشود ، چگونه باید شاهد مردم و جامعهای شاد باشیم ؟!
برای من عجیب است که هر آنچه کودکان و فرزندان این سرزمین برای رشد و پویاییشان بدان نیاز دارند یا نایاب است و یا گران ...
شیر و ماست و گوشت و برنج و روغنهای سالم و مطبوع ...
حبوبات و لبنیات و نان سالم و ...
و علم ... و شوق و شادی و نگاه مهرباور !
کتاب و امید و رویاها و آرزو ...
این دیگر اوج ظلم و سیاست بازی ست که حتی کارخانه رویاسازی کودکانمان را نیز ورشکست کردیم !
این چه حکومت و دینی است که غیر از ظلم و دروغ کار دیگری نمیکند. این ایران ما نیست ... این شعور و تعریف انسان نیست ... اینها سران کدام سرزمین هستند؟ !
این آموزش و پرورش ما نیست که هنوز هم نمیداند تکلیف فرزندان ایران من چیست ؟! هنوز نمیداند آیا اجازه دارد این فرزندان را زنده نگه دارد یا باید به تدریج همه را به مسلخ اندوه و سوء تغذیه و خودکشی و تا شادی و افسردگی راه بسپارد ؟!
حرف بسیار است و ناسازگاریهای اجتماعی بیشتر ...
چه کسی هزینه زندگی را در کشور من کنترل میکند ؟!
کودکان من بازیچهی دست بازاریان و مافیای اقتصادی بیشرمیاست که در این وضعیت هولناک کرونایی هم محرم را به خاطر گردش بازار خود و فروش مواد غذایی و علم و کتل و گلاب و زعفرانش زنده نگه میدارند ! و هم مدارس را باز میکنند تا شهریهها را بگیرند و لوازم تحریر و دفتر و ... ماسک و دستکش و خیلی چیزهای دیگر را از انبارهایشان بیرون بکشند و ... قلم چی و گاج و برگ سبز و کلاغ و دزدان سر گردنهی آموزش و پرورش بچههای دیار من ، به نان و نوا برسند به قیمت مرگ و میر دانش آموزان ایرانم و ناشادی فرزندانمان ... و کشور ما !
چگونه میتواند شاد باشد ؟
فرزندان کشور من چگونه میتوانند خنده را یاد بگیرند ؟!
چه کسی بلد است خنده و شادی را به فرزند من دیکته کند ؟!